دین ندارید لااقل به شئون عربی خود بازگردید
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۶۸۱۱۰۶
حسین فریاد میزد: وای بر شما ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین و از روز جزا پروایی ندارید لااقل در دنیای خود آزادمرد باشید. اگر هم عربید لااقل به شئون عربی خود برگردید.
به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایران اکونومیست، سید بن طاووس در کتاب لهوف مینویسد: حسین که دید جوانان و دوستانش همه کشته شدند و روی زمین افتادهاند، تصمیم گرفت خود به جنگ دشمن برود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تیر حرمله
زنان که صدای حسین را شنیدند ضجه برآوردند. حسین به زینب گفت: فرزند خردسال مرا بده تا برای آخرین بار او را ببینم.
حسین کودک را روی دست گرفت و همین که خواست او را ببوسد، حرمله بن کاهل اسدی تیری پرتاب کرد که به گلوی کودک رسید و گوش تا گوش او را برید.
حسین کودک را به زینب داد و هر دو دست را زیر خون کودک گرفت. چون کف دستهایش پر خون شد، خون را به سوی آسمان پاشید. سپس گفت: آن چه این مصیبت را برای من آسان میکند، این است که خداوند آن را میبیند.
امام باقر گفت: از آن خون یک قطره هم بر روی زمین نیفتاد.
کشتار بزرگ
راوی میگوید: تشنگی حسین به نهایت سختی رسید. پس بر فراز سد آب برآمد تا داخل فرات شود و برادرش عباس نیز پیشاپیش او بود.
سربازان ابن سعد جلوگیری کردند و مردی از قبیله دارم، تیری به سوی حسین پرتاب کرد که زیر چانه حسین جای گرفت. حسین تیر را بیرون کشید. سپس سربازان، عباس را از حسین جدا کردند و گرداگردش را گرفتند تا او را کشتند.
حسین بر قتل برادرش سخت گریست و دشمنان را به جنگ تن به تن فراخواند. او هر کس را که به میدان میآمد، میکشت تا آن که کشتار بزرگی کرد.
لااقل به شئونات عربی خود برگردید
یکی از راویان میگوید: به خدای قسم هرگز دلاورتر از حسین ندیدم. همین که او شمشیر به دست به سمت دشمنانش هجوم میبرد مانند آنها مانند گوسفندانی که گرگ به آنها حمله کرده باشد، از مقابل شمشیرش فرار میکردند و مثل ملخهای پراکنده در آن بیابان پخش میشدند. سپس حسین به جایگاه مخصوص خود برمیگشت و میگفت: لاحول و لاقوه الا بالله.
راوی میگوید: آنقدر با آنان جنگید که بر اثر به هم خوردن صفها، انبوه لشکر در فاصله میان حسین و خیمهها قرار گرفتند. حسین فریاد میزد: وای بر شما ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین و از روز جزا پروایی ندارید لااقل در دنیای خود آزادمرد باشید. اگر هم عربید لااقل به شئون عربی خود برگردید.
شمر فریاد زد: پسر فاطمه چه میگویی؟
حسین گفت: من با شما میجنگم و شما با من. زنان را در این میان گناهی نیست. تا من زندهام، نگذارید متعرض حرم من شوند.
شمر گفت: پیشنهادت را میپذیریم.
فحاشی به حسین (ع)
پس همگی آهنگ جنگ با حسین کردند. حسین به آنان و آنها به حسین حمله کردند. در این میان حسین جرعهای آب خواست ولی ندادند. هفتاد و دو زخم بر بدنش رسید. ایستاد تا مگر ساعتی استراحت کند که دیگر طاقت جنگش نمانده بود. در این حال سنگی آمد و به پیشانیاش خورد. دامنش برگرفت تا پیشانیاش را از خون پاک کند که تیری سه پر و زهرآگین بر سینهاش فرود آمد. سپس تیر را گرفت و بیرون کشید. دیگر حسین را یارای جنگ نمانده بود. در جای خود ایستاد.
هر کس از دشمن که میآمد، چون نمیخواست دامنش به خون حسین آلوده باشد، بازمیگشت تا این که مردی از قبیله کنده به نام مالک بن یسر آمد. نخست حسین را ناسزا گفت و با شمشیر آن چنان بر سر او زد که کلاه حسین را برید و شمشیر بر سر او نشست و کلاه پر از خون شد.
شمر خجالتزده
عبدالله بن حسن بن علی که بچهای نابالغ بود از خیمه زنان بیرون آمد و دوید تا به حسین رسید. زینب دوید تا او را از آمدن بازدارد ولی او حاضر نشد و سخت خودداری کرد و گفت: به خدا قسم از عمویم جدا نشوم.
بحر بن کعب و بعضی گفتهاند حرمله بن کاهل، نزدیک شد تا شمشیر بر حسین بزند که عبدالله گفت: وای بر تو ای فرزند زن ناپاک! عموی مرا میکشی؟
و او شمشیر را فرود آورد که پسرک دست خود را سپر کرد و دستش از پوست آویزان شد. پسرک صدا زد: مادر.
حسین او را به سینه چسباند. حرمله بن کاهل تیری انداخت که گلوی پسر را که در آغوش عمویش بود، گوش تا گوش برید.
سپس شمر بن ذیالجوشن به خیمههای حسین حمله کرد و نیزهاش را به خیمه فروبرد و گفت: آتشی بیاورید تا خیمه و هر چه در آن است را بسوزانم.
حسین گفت: خدایت به آتشش بسوزاندت.
شبث آمد و شمر را برای این کار سرزنش کرد و شمر هم خجالتزده بازگشت.
منبع: لهوف، سید بن طاووس، مترجم: سیداحمد فهری زنجانی
منبع: خبرگزاری ایرنا برچسب ها: کربلا ، مقتل ، ماه محرممنبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: کربلا مقتل ماه محرم عربی خود
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۶۸۱۱۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تصویری دیده نشده از شهید زاهدی در کنار حاج قاسم و شهید کاظمی
شهید محمدرضا زاهدی از فرماندهان سپاه بود که سالها در محور مقاومت به جهاد پرداخت و گامهای موثری در این زمینه برداشت. شهید زاهدی سرانجام روز ۱۳ فروردین سال جاری در کنسولگری ایران در سوریه توسط رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید محمدرضا زاهدی از فرماندهان سپاه بود که سالها در محور مقاومت به جهاد پرداخت و گام های موثری در این زمینه برداشت. شهید زاهدی سرانجام روز 13 فروردین سال جاری در کنسولگری ایران در سوریه توسط رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و پیکرش در جوار همرزمان قدیمی خود، شهیدان خرازی و کاظمی در اصفهان به خاک سپرده شد.
شهیدان زاهدی و احمد کاظمی و حاج قاسم سلیمانی در کنار هم در جمع تعدادی از فرماندهان در حال اقامه نماز به امامت رهبر انقلاب
شهید زاهدی خاطرهای روایت میکند از توصیهای که رهبر انقلاب در یک جلسه به فرماندهان سپاه داشتند: برای جلسهای با جمعی از فرماندهان خدمت رهبر انقلاب رسیدیم.
ایشان بعد از اقامه نماز رو به جمعیت برگشتند و در خلال صحبتهایشان کلامی به این مضمون فرمودند: «بروید زبان عربی را یاد بگیرید. فهم شما از دین و معارف دینی عمیق میشود.» بنده آن روز آرزو کردم زبان عربی را یاد بگیرم، اما شرایط فراهم نشد تا دور اولی که به لبنان رفتم.
چرا سردار زاهدی نمی خواست لباس سپاه را بپوشد؟روزهای اول مترجم داشتم، اما پس از چند روزی تصمیم گرفتم خودم عربی را یاد بگیرم. با هر سختیای که داشت مترجم رو کنار گذاشتم و صبح و شب وقتم رو اختصاص دادم به عربی حرف زدن. چهار ماه تلاش شبانه روزی بالأخره جواب داد و توانستم عربی حرف بزنم و بفهمم.
و بعد از مدتی یاد اون فرمایش رهبر انقلاب افتادم و دیدم چقدر فهمم از ادعیه و قرآن عمیق تر شده است...
انتهای پیام/